سفر جدایی
... و من هنوز مژگانم را در رنگ شقایق ها میزنم تا منظره ی خونین قلب خود را نقاشی کنم گوئی همین کوچه بود که تو بر من صاعقه ی تبسم گشودی و بر همین درگاه بود که شانه های مضطرب من فرو ریخت و سفر جدائی آغاز...
View Articleپیش پای عشق
کوه ها از بار من شانه خالی کرده اند. رودخانه ها جسد مرا نپذیرفتند و دارها دستهای ملتمس مرا ندیده اند. اکنون وقتی در خیابان راه میروم مردم مرا نمی بینند و وقتی از رهگذران نشانی تو را میپرسم کسی صدای مرا...
View Articleبرگ برنده
پائیز که می شه برگ برنده هم همراه همهی برگها میریزه و باد پائیزیه که دستش را میگیرد و میرقصاندش و گاه هم گوشهای افتاده تا نوستالوژیزدهای رویاش راه برود و از صدای خشخشِ خورد شدنش نوستالوژیش...
View Articleتوهم
تابستان... سرو در آئینه و آفتاب در استوا٬ درخت اکالیپتوس در تضرع باران٬ خوشه های طلائی و دشتهای اکلیل٬ لک لک ها قفل باغ را میگشایند٬ زردآلوها به چشمه ی شیرینی میرسند٬ گاهی گردبادی از دوردست بیابانها می...
View Articleتابستان
سرو در آئینه و آفتاب در استوا٬ درخت اکالیپتوس در تضرع باران٬ خوشه های طلائی و دشتهای اکلیل٬ لک لک ها قفل باغ را میگشایند٬ زردآلوها به چشمه ی شیرینی میرسند٬ گاهی گردبادی از دوردست بیابانها می آید و...
View Articleسیمرغ
همه گناهكاران پارساييم و تهمت هايي بر دامن معصوميت! با رنجهاي ابديمان٬ با دستهائي كه نذورات ازلي عشق و مرگ را تقسيم ميكنند٬ ما كاهنان خردسال معبد مرگيم برخواسته ايم تا فرو افتيم و آمده ايم تا...
View Articleفرصت...
فرصت کم بود و دیدارت پشت شیشههایی که سالهاست جایگاه اثر انگشتهایی است که شیشه را به جای پوست و گوشت لمس کرده؛ کمتر. فرصت کم بود و شنیدن صدایت پشت گوشیِ رنگ و رورفتهای که سال به سال، دست به دست و...
View Articleبوسه سنگ
پرم از شعرهای ناگفته بغضهاییکه که در گلو خفته پرم از خوابهای بی تعبیر جبریا اختیار یا تقدیر پرم از ابرهای تازنده یک برنده ز پیش بازنده پرم از بالهای بی پرواز ناتمامی که می شود آغاز پرم از راههای نارفته...
View Articleدرووووووغ
عشق هم برود عاشق مي مانم با مرگ خاطره هايم تو باز خاطره مي سازي هر چه مي خواهي از من بگير لبخندت را براي من بگذار
View Article
More Pages to Explore .....